كارنامه اسلام در ايران
مطالعه صفحات گذشته نشان داد : آنگاه كه اسلام عزيز به كشور محبوب ما قدم گذاشت ، كشور ما در چه وضع و چه شرائط و احوال به سر میبرد ؟ اسلام از ايران چه گرفت و به ايران چه داد ؟ به آنچه از مطالب گذشته به حافظه سپردهايد مروری بكنيد ، میبينيد اولين چيزی كه اسلام از ايران گرفت ، تشتت افكار و عقائد مذهبی بود و به جای آن وحدت عقيده بر قرار گرديد . اين كار برای اولين بار بوسيله اسلام در اين مرز و بوم صورت گرفت . مردم شرق و غرب و شمال و جنوب اين كشور كه برخی سامی و برخی آريايی بودند و زبانها و عقايد گوناگون داشتند و تا آن وقت رابط ميان آنها فقط زور و حكومت بود ، برای اولين بار به يك فلسفه گرويدند . فكر واحد ، آرمان واحد ، ايده آل واحد پيدا كردند ، احساسات برادری ميان آنها پيدا شد ، هر چند اين كار به تدريج در طول چهار قرن انجام گرفت ، ولی سرانجام صورت گرفت و از آنوقت تاكنون در حدود 98 درصد اين مردم چنينند . رژيم موبدی با اينكه تقريبا مساوی همين مدت بر ايران حكومت كرد و همواره میكوشيد وحدت عقيده بر اساس زردشتی گری ايجاد كند ، موفق نشد . ولی اسلام با آنكه حكومت و سيطره سياسی عرب پس از دو قرن از اين كشور رخت بربست ، به حكم جاذبه معنوی و نيروی اقناعی كه در محتوای خود اين دين است در ايران و چندين كشور ديگر اين توفيق را حاصل كرداسلام جلو نفوذ و توسعه مسيحيت را در ايران و در مشرق زمين به طور عموم گرفت . ما نمیتوانيم به طور قطع بگوييم اگر ايران و مشرق زمين مسيحی شده بود چه میشد ، ولی میتوانيم حدس نزديك به يقين بزنيم كه بر سر اين كشور همان میآمد كه بر سر ساير كشورهايی كه به مسيحيت گرويدند آمد ، يعنی تاريكی قرون وسطی ، ايران در پرتو گرايش به اسلام در همان وقت كه كشورهای گرونده به مسيحيت در تاريكی قرون وسطی فرو رفته بودند همدوش با ساير ملل اسلامی و پيشاپيش همه آنها مشعلدار يك تمدن عظيم و شكوهمند به نام تمدن اسلامی شد
اينجا اين پرسش به ذهن میآيد كه اگر خاصيت مسيحيت آن است و خاصيت اسلام اين ، پس چرا امروز كار بر عكس است ؟ جوابش روشن است : آنها از هفت هشت قرن پيش ، مسيحيت را رها كردند و ما از همان وقت . اسلام را
اسلام حصار مذهبی و حصار سياسی كه گردا گرد ايران كشيده شده بود و نمیگذاشت ايرانی استعداد خويش را در ميان ملتهای ديگر بروز دهد و هم نمیگذاشت اين ملت از محصول انديشه ساير ملل مجاور يا دور دست استفاده كند ، درهم شكست . دروازههای سرزمينهای ديگر را بروی ايرانی و دروازه ايران را بروی فرهنگها و تمدنهای ديگر باز كرد . از اين دروازههای باز دو نتيجه برای ايرانيان حاصل شد : يكی اينكه توانستند هوش و لياقت و استعداد خويش را به ديگران عملا ثابت كنند به طوری كه ديگران آنها را به پيشوايی و مقتدايی بپذيرند . ديگر اينكه با آشنا شدن به فرهنگها و تمدنهای ديگر توانستند سهم عظيمی در تكميل و توسعه يك تمدن عظيم جهانی به خود اختصاص دهند
لهذا از يك طرف میبينيم برای اولين بار در تاريخ اين ملت ، ايرانی پيشوا و مقتدا و مرجع دينی غير ايرانی میشود ، فی المثل ليث بن سعد ايرانی ، پيشوای فقهی مردم مصر میشود . و ابو حنيفه ايرانی با اينكه در خود ايران به واسطه آشنايی اين مردم با مكتب اهل بيت پيروان زيادی پيدا نمی كند . در ميان مردمی ديگر كه با آن مكتب مقدس آشنا نيستند به صورت يك پيشوای بی رقيب در میآيد . ابوعبيده معمر بن المثنی و واصل بن عطا و امثال آنها پيشوای كلامی میشوند . سيبويه و كسائی امام صرف و نحو میگردند و ديگری مرجع لغت و غيره
در اينجا بی مناسبت نيست داستان ذيل را نقل كنيم : هشام بن عبدالملك روزی از يكی از علماء كه به ملاقات وی در رصافه كوفه رفته بود پرسيد آيا علما و دانشمندانی را كه اكنون در شهرهای اسلامی مرجعيت علمی و فتوايی دارند میشناسی ؟ گفت آری
هشام گفت اكنون فقيه مدينه كيست ؟ جواب داد : نافع
- نافع مولی است يا عربی ( 1 )
- مولی است
- فقيه مكه كيست ؟ - عطاء بن ابی رباح - مولی است يا عربی ؟ - مولی است
پاورقی : ( 1 ) كلمه مولی در زبان عرب معانی متعدد و احيانا متضادی دارد ، مثلا هم به سرور و مطاع و آقا مولی میگويند ، آنچنانكه پيغمبر اكرم درباره علی عليه السلام فرمود : " من كنت مولاه فهذا علی مولاه » " ، و هم در مورد بنده و برده و مطيع ، بطور كلی معنی " ولاء " پيوند و قرابت است و لهذا موارد استعمال متعددی دارد يكی از موارد استعمال اين كلمه ولاء عتق است ، افرادی كه قبلا برده بودند و آزاد میشدند به آنها و به فرزندانشان مولی میگفتند ، همچنانكه به آزاد كننده نيز مولی میگفتند . مولوی میگويد:
كيست مولی آنكه آزادت كند |
بند رقيت ز پايت بر كند |
احيانا به افرادی كه با قبيلهای پيمان میبستند ، مخصوصا افراد غير عرب كه با اعراب پيمان میبستند كه از حمايت آنها برخوردار باشند نيز مولی میگفتند
به ايرانيان از آن جهت موالی میگفتند كه يا اجدادشان برده و سپس آزاد شده بودند كه البته عده اينها زياد نبود و يا با برخی قبائل عرب پيمان حمايت بسته بودند . تدريجا به همه مردم ايران موالی میگفتند . اما اينكه برخی مدعی شدهاند كه اعراب ايرانيان را بدان جهت موالی میگفتند كه آنها را برده خود میدانستند ، قطعا اشتباه است
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه يمامه كيست ؟ - يحيی بن كثير
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه شام كيست ؟ - مكحول
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه جزيره كيست ؟ - ميمون بن مهان
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه خراسان كيست ؟ - ضحاك بن مزاحم
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه بصره كيست ؟ - حسن و ابن سيرين
- مولی هستند يا عربی ؟ - مولی هستند
- فقيه كوفه كيست ؟ - ابراهيم نخعی
- مولی است يا عربی ؟ - عرب است
هشام گفت : نزديك بود قالب تهی كنم ، هر كه را پرسيدم تو گفتی مولی است . خوب شد لااقل اين يك عرب است ( 1 )
در چه عصر و چه زمانی اين چنين فرصت برای ايرانی پيدا شده است كه افتخار پيشوايی دينی مردم نقاط مختلف و كشورهای مختلف از حجاز و عراق و يمن و شام و جزيره و مصر و غيره را پيدا كند . در زمانهای بعد اين پيشوايی توسعه بيشتری پيدا كرد عجيب اين است كه سرجان ملكم انگليسی ، قرن اول و دوم اسلامی را كه دوره رنسانس و شكفتن استعدادهای علمی و معنوی ايرانيان پس از يك ركورد طولانی است ، قرنهای سكوت و خمود ايرانی مینامد
سرجان ملكم عمدا میخواهد قضايا را از زاويه سياسی و با عينك تعصبات نژادی كه مخصوصا استعمار قرن نوزدهم به شدت تبليغ میكرد بنگرد و ارائه دهد از نظر سرجان ملكم آنچه فقط بايد آن را به حساب آورد اين است كه چه كسی و از چه نژادی بر مردم حكم میرانده است ، و اما توده مردم در چه حال و وضعی بودهاند و چه برده و چه باختهاند ، نبايد بحساب آيد
امثال سرجان ملكم هرگز تاسفی ندارند كه مثلا چرا حجاج بن يوسف آدم میكشت و ستم میكرد ؟ تاسفشان و در حقيقت اظهار تاسفشان تحت اين عنوان است كه چرا يك نفر ايرانی به جای حجاج بن يوسف كارهای او را نكرد ؟ بگذريم از اين جمله معترضه
پاورقی : ( 1 ) ابوحنيفه حياته و عصره ، فقه و آرائه . تاليف محمد ابو زهره ، صفحه . 15
مطالعه تاريخ ايران بعد از اسلام ، از نظر شور و هيجانی كه در ايرانيان از لحاظ علمی و فرهنگی پديد آمده بود كه مانند تشنه محرومی فرصت را غنيمت میشمردند و در نتيجه توانستند استعدادهای خود را بروز دهند و برای اولين بار ملل ديگر آنها را به پيشوايی و مقتدايی پذيرفتند و اين پذيرش هنوز هم نسبت به ايرانيان قرون اول تا ششم و هفتم اسلامی ادامه دارد ، فوق العاده جالب استاين از يك طرف ، و از طرف ديگر اين دروازههای باز سبب شد كه علاوه بر فرهنگ و علوم اسلامی ، راه برای ورود فرهنگهای يونانی ، هندی ، مصری و غيره باز شود و ماده ساختن يك بنای عظيم فرهنگی اسلامی فراهم گردد ، زمينه شكفتن استعدادهايی نظير بوعلی و فارابی و ابوريحان و خيام رياضی و خواجه نصيرالدين طوسی و صدرالمتالهين و صدها عالم طبيعی و رياضی و مورخ و جغرافی دان و پزشك و اديب و فيلسوف و عارف فراهم گردد
مضحك اين است كه پورداود میگويد : اگر حمله تازيان و فرهنگ سامی نبود و دانشمندان ما چون بوعلی و خيام به شيوه نو روزنامه و يا دانشنامه علائی كتابهای ديگرشان را مینوشتند امروز زبان پارسی غنی تر و بازتر بود ( 1 )
آيا اگر حمله تازيان نبود و حصاری كه موبدها كشيده بودند و استعدادهای ايرانی را در آنجا محبوس كرده بودند همچنان باقی بود ، بوعلی و خيامی بود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران كتاب ديگر را به زبان پارسی بنويسند ؟ اين همه آثار به زبان عربی يا فارسی كه ايرانيان هوشمند به جهان عرضه كردند ، مولود همان حمله تازيان و حصار شكنی آنها و آشنا شدن ايرانيان با يك فرهنگ مذهبی غنی بود كه علم را بر هر مسلمانی فريضه میشمارد
درست مثل اين است كه بگوييم اگر در روز خورشيد نمیبود و حرارتش بر سر ما نمیتافت ما راحت تر كار میكرديم ! در صورتی كه اگر خورشيد نبود روز هم نبود
اين دو جريان تنها محصول شكستن حصارهای خارجی و به وجود آمدن دروازه های باز نبود ، عامل ديگر ، برداشتن مانع تحصيلی از سر راه توده مردم ايران بود كه قبلا اجتماع طبقاتی و رژيم موبدی به وجود آورده بود .
پاورقی : ( 1 ) به نقل اطلاعات ، شماره 12745 ، مورخه 29 آبان . 47
اسلام اعيان و اشراف را نمیشناخت و علم را به طبقه روحانی و يا طبقات ديگر اختصاص نمیداده از نظر اسلام موزه گر و كوزهگر همان اندازه حق تحصيل و آموزش دارد كه فلان شاهزاده . از قضا نوابغ از ميان همين بچه موزه گرها و بچه كوزه گرها ظهور میكنند . برداشتن اين مانع داخلی و آن مانع خارجی سبب شد كه ايرانيان مقام شايسته خويش را چه از نظر پيشوايی ساير ملل و چه از نظر شركت در بنای عظيم تمدن جهانی اسلام احراز كننداسلام ، ايرانی را هم به خودش شناساند و هم به جهان ، معلوم شد كه آنچه درباره ايرانی گفته شد كه نبوغ و استعدادش فقط در جنبههای نظامی است و دماغ علمی ندارد غلط است ، عقب افتادن ايرانی در برخی دورهها از نقص استعدادش نبوده بلكه بواسطه گرفتاری در زنجير رژيم موبدی بوده است و لهذا همين ايرانی در دوره اسلامی نبوغ علمی خويش را در اعلی درجه نشان داد
رژيم موبدی استعداد كش پيش از اسلام سبب شده است كه برخی خارجيان اشتباه كرده اساسا استعداد ايرانيان را تحقير كنند . مثلا گوستاولوبون میگويد : اهميت ايرانيان در تاريخ سياست دنيا خيلی بزرگ بوده است ولی بر عكس در تاريخ تمدن خيلی خرد بوده است . در مدت دو قرن كه ايرانيان قديم بر قسمت مهمی از دنيا سلطنت داشتند شاهنشاهی فوق العاده با عظمتی به وجود آوردند ، ولی در علوم و فنون و صنايع و ادبيات ابدا چيزی ايجاد نكردند و به گنجينه علوم و معرفتی كه از طرف اقوام ديگری كه ايرانيان جای آنها را گرفته بودند چيزی نيفزودند . .
ايرانيان خالق نبودند بلكه تنها رواج دهنده تمدن بودند و از اين قرار از لحاظ ايجاد تمدن اهميت آنها بسيار كم بوده است ( 1 )
كلمان هوار ، مورخ فرانسوی ، مولف كتاب " ايران باستانی و تمدن ايران " می گويد : ايران مملكتی بود نظامی كه چه علوم و چه صنايع و فنون محال بود در آنجا نشو و نمو نمايد و پزشك يونانی كه در مدارس مناطق مديترانه تربيت میشد تنها نماينده علوم در ايران بود ، همچنانكه هنرمندان بيگانه از قبيل يونانيان و اهالی ليدی و مصريها تنها نمايندگان صنعت و هنر در آن مرز و بوم بودند و هكذا مستوفيها نيز كلدانی و آراميهای سامی نژاد بودند ( 2 )
ژ . راولينسون در كتاب " سلطنتهای پنجگانه بزرگ عالم مشرق زمين " گفته است : ايرانيان قديم ابدا كمكی به ترقی علم و دانش ننمودند . روح و قريحه اين قوم هيچ وقت با تحقيقاتی كه مستلزم صبر و حوصله باشد ، با تجسسات و تتبعات و كاوشهای پر زحمتی كه مايه ترقيات علمی است ميانه نداشته است . . . ايرانيان از آغاز تا پايان سلطنت و عظمتشان ابدا التفاتی به تحصيلات علمی نداشته و تصور مینمودند كه برای ثبوت اقتدار معنوی خود همانا نشاندادن كاخ شوش و قصرهای تخت جمشيد و دستگاه عظيم سلطنت و جهانداری آنها كافی خواهد بود ( 3 )
پاورقی : ( 1 ) خلقيات ما ايرانيان ، صفحه 93 ، اثر سيد محمد علی جمال زاده نقل از كتاب " تمدنات قديمی " گوستاولوبون
( 2 ) همان كتاب صفحه . 108 ( 3 ) همان كتاب ، صفحه 82 - . 81
دليل مطلب اينست كه همين قوم در دوره اسلام استعداد خويش را در كمك به فرهنگ و تمدن به حد اعلی ارائه داد
آقای گوستاولوبون و كلمات هوار و راولينسون اين مطلب را قبول دارند گو آنكه به غلط آن را تحت عنوان " تمدن عرب " ياد میكنند و حال آنكه تمدن اسلامی همچنانكه تمدن ايرانی يا هندی نيست تمدن عرب هم نيست
اسلام نشان داد كه تصور سابق الذكر درباره ايرانيان غلط است . اسلام استعداد و نبوغ ايرانيان را هم به خودشان نشان داد و هم به جهانيان و به تعبير ديگر : ايرانی بوسيله اسلام خود را كشف كرد و سپس آن را به جهانيان شناسانيد
چرا در دوران قبل از اسلام افرادی لااقل مانند ليث بن سعد و نافع و عطا و طاووس و يحيی و مكحول و صدها نفر ديگر پيشوای معنوی مردم مصر و عراق و شام و يمن و حجاز و مراكش و الجزاير و تونس و هند و پاكستان و اندونزی و حتی اسپانيا و قسمتی از اروپا نشدند ؟ چرا در آن دورهها شخصيتهايی مانند محمد بن زكريای رازی و فارابی و بوعلی ظهور نكردند ؟ اسلام از نظر قدرتهای سياسی و مذهبی حاكم بر ايران يك تهاجم بود . اما از نظر توده و ملت ايران يك انقلاب بود ، به تمام معنی كلمه و با همه خصائصش
اسلام جهان بينی ايرانی را دگرگون ساخت ، خرافات ثنوی را با همه بدبينيهای ناشی از آن از دماغ ايرانی بيرون ريخت ، ثنويتی كه " از خصوصيات تفكر ايرانی " شناخته میشد ، ثنويتی كه چند هزار سال سابقه داشت ، ثنويتی كه زردشت با آن مبارزه كرد و شكست خورد و آيين خود او بدان آلوده گشت. آری اسلام چنين ثنويتی را از دماغ ايرانی خارج ساخت و مغز ايرانی را از آن شستشو داد
يك انقلاب چه میكند ، جز اين است كه " ديد " را نسبت به جهان عوض میكند ، هدف و برنامه و ايدئولوژی میدهد ، افكار و معتقدات را دگرگون میسازد ، تشكيلات اجتماعی را زير و رو میكند ، خافضه رافعه است . بالای به ناحق بالا را پايين میكشد و پايين به ظلم پايين را بالا میبرد ، خلق و خوی و منش را به شكل ديگر كه زنده و مؤثر است در میآورد ، روح طغيان و عصيان در برابر زورگويان به وجود میآورد ، جوش و خروش و شور و ايمان خلق میكند خون تازه در رگها به جريان میاندازد ، آيا خصائص انقلاب جز اين است ؟ ! و آيا همه اينها در اثر اسلام در ايران پديد نيامد ؟ ميگويند شمشير ، آری شمشير ، اما شمشير اسلام چه كرد ؟ شمشير اسلام قدرتهای به اصطلاح اهريمنی را در هم شكست ، سايه شوم موبدها را كوتاه كرد ، زنجيرها را از دست و پای قريب صد و چهل ميليون باز كرد ، به توده محروم ، حريت و آزادی داد . شمشير اسلام همواره بر فرق ستمگران به سود ستمكشان فرود آمده است و دست تطاول زورگويان را قطع كرده است . شمشير اسلام همواره در خدمت مظلومين و مستضعفين كشيده شده است
« و ما لكم لا تقاتلون فی سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان »( 1 )
اسلام از ايران ثنويت و آتش پرستی و هوم پرستی و آفتاب پرستی را گرفت و به جای آن توحيد و خدا پرستی داد . خدمت اسلام به ايران از اين لحاظ بيش از خدمت اين دين به عربستان است . زيرا جاهليت عرب تنها دچار شرك در عبادت بود .
پاورقی : ( 1 ) سوره النساء آيه . 75
اما جاهليت ايران علاوه بر اين ، گرفتار شرك در خالقيت بوداسلام ، انديشه خدای شاخدار و بالدار ، ريش و سبيلدار ، عصا به دست ، ردا بر دوش ، مجعد موی و دارای تاج كنگره دار را تبديل كرد به انديشه خدای قيوم ( 1 ) برتر از خيال و قياس و گمان و وهم ، متعالی از توصيف ( 2 ) كه همه جا و با همه چيز هست و هيچ چيز با او نيست ( 3 ) هم اول است و هم آخر ، هم ظاهر است و هم باطن ( 4 ) او چشمها را میبيند اما چشمها او را نمیبينند ( 5 )
اسلام توحيد را چه ذاتی و چه صفاتی و چه افعالی در پر اوج ترين شكلش به ايرانی و غير ايرانی آموخت . اسلام اصل توحيد را پايه اصلی قرار داد كه علاوه بر اينكه مبنای فلسفی دارد ، خود محرك فكر و انديشه است
اسلام خرافاتی از قبيل مصاف نه هزار ساله اهورامزدا و اهريمن ، قربانی هزار ساله زروان برای فرزنددار شدن ، و زاييده شدن اهريمن به واسطه شك در قبولی قربانی و بجا افتادن نذر ، همچنين دعاهای ديوبند ، تشريفات عجيب آتش پرستی ، غذا و مشروب برای مردگان بر بامها ، راندن حيوانات وحشی و مرغان در ميان آتش ، ستايش آفتاب و ماه در چهار نوبت ، جلوگيری از تابش نور بر آتش ، منع دفن مردگان ، تشريفات كمرشكن دست زدن به جسد ميت يا بدن زن حائض ، منع استحمام در آب گرم ، تقدس شستشو با ادرار گاو و صدها امثال اينها را از زندگی فكری و عملی ايرانی خارج ساخت
اسلام در عبادت به جای مقابل آفتاب يا آتش ايستادن و بيهوده زمزمه كردن و به جای آتش را بر هم زدن و پناه به دهان بستن ، و به جای زانو زدن در مقابل آتش و مقدس شمردن طشت نه سوراخه ، عباداتی در نهايت معقوليت و در اوج معنويت و در كمال لطافت انديشه برقرار كرد .
پاورقی : ( 1 ) الله لا اله الا هو الحی القيوم »سوره البقره ، آيه 255
( 2 ) سبحان ربك رب العزه عما يصفون »سوره الصافات ، آيه 180
( 3 ) و هو معكم اينما كنتم »سوره الحديد ، آيه . 4 ( 4 ) هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن »سوره الحديد ، آيه 3
( 5 ) لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار »سوره الانعام ، آيه 103
اسلام بر خلاف مسيحيت و مانويت و آيين مزدكی ( و بر وفاق تعليمات زردشت ) اصل جدايی سعادت روح و بدن ، و تضاد كار دنيا و آخرت ، و فلسفههای مبنی بر رياضت و تحمل اعمال شاقه ، پليدی تناسل و تقدس تجرد برگزيدگان ( در كيش مانوی و كيش مزدكی ) و تجرد كار دينالها و پاپها ( در كيش مسيحی ) كه دشمن تمدن است و در ايران در حال پيشروی بود منسوخ ساخت و در عين توصيه به تزكيه نفس ( 1 ) پرهيز از نعمتهای پاكيزه زمين را نكوهش كرد ( 2 )
اسلام اجتماع طبقاتی آنروز را كه ريشه بسيار كهن داشت و بر دو ركن خون و مالكيت قائم بود همه قوانين و رسوم و آداب و سنن بر محور اين دو ركن میگشت درهم ريخت و اجتماعی ساخت منهای اين دو ركن ، بر محور فضيلت ، علم ، سعی و عمل ، تقوا
اسلام روحانيت موروثی و طبقاتی و حرفهای را منسوخ ساخت ، آنرا از حالت اختصاصی بيرون آورد ، بر اصل و مبنای دانش و پاكی قرار داد ، از هر صنف و طبقهای گوباش
پاورقی : ( 1 ) قد افلح من زكيها 0 و قد خاب من دسيها » سوره الشمس
( 2 ) قل من حرم زينه الله التی اخرج لعباده و الطيبات من الرزق »
سوره الاعراف آيه . 32
و هم او میگويد : خسرو دوم ( پرويز ) خود را چنين خوانده است : آدمی فنا ناپذير از ميان خدايان و خدايی بسيار جليل در ميان مردمان ( 2 ) . ادوارد براون میگويد : احتمال میرود در هيچ مملكتی مانند ايران در زمان ساسانيان اصلی كه به موجب اين اصل حق آسمانی برای پادشاه قائل شوند پيروانی راسخ العقيدهتر از ايرانيان ( كذا ) نداشته است . نولد كه میگويد كسی كه از خاندان سلطنت نباشد ، مانند بهرام چوبين كه از نجبا بود و سرپيچی نمود يا مانند شهر برار ، و سلطنت را غصب كند عمل او تقريبا باور نكردنی و جز به شرارت و بی شرمی به چيز ديگر حمل نشود
از اينرو مردم عادت كرده بودند كه فكر كنند تنها يك نژاد اين صلاحيت را دارد و بس . ادوارد براون داستان معروف بهرام چوبين را كه كه در حال فرار با پيرزنی ملاقات و محاوره میكند و پيرزن او را كه از تخمه شاهی نيست و مدعی شاهی است تخطئه میكند شاهد میآورد . آقای دكتر محمود صناعی در كتاب " آزادی فرد و قدرت دولت " آنجا كه عقيده برخی از فلاسفه جديد اروپا را در سياست كه مبنی بر حقوق الهی است میآورد میگويد : " اين نظريه البته تازه نبود و شايد اصل آن را بايد در تاريخ خود ما جستجو كرد ، فره ايزدی كه ايرانيان باستان بدان معتقد بودند بيان همين معنی است ( 3 )
پاورقی : ( 1 - 2 ) ايران در زمان ساسانيان صفحه . 284 ( 3 ) آزادی فرد و قدرت دولت ، صفحه . 5
اسلام اين اصل را نيز شديدا بر هم زد ، در دوره اسلام ديگر سخن از تخمه شاهی نيست ، بچه رويگر ، و بچه ماهيگير و بچه برده و بچه درويش ( 1 ) هم احيانا در خود چنين صلاحيتی میبيند ، همت بلند میدارد و به عاليترين مقام میرسد ، در دوره اسلام اتكاء سلاطين بيشتر به لياقت خودشان است نه به نژادشاناسلام همانطور كه فكر اينكه روحانيت از مختصات يك طبقه خاص است از دماغ ايرانی خارج كرد ، اين فكر را نيز از دماغ آنها بيرون نمود ، اسلام فكر حكومت اشراف و به اصطلاح اريستو كراسی را از ميان برد و فكر ديگری كه از لحاظ ريشه ، دموكراسی و حكومت عامه است به وجود آورد
اسلام به زن شخصيت حقوقی داد ، تعدد زوجات را به شكل حرمسراداری و بدون قيد و شرط و حد را منسوخ ساخت ، آن را تحت شرائطی بر اساس تساوی حقوق زنان و امكانات مرد و در حدود معينی كه ناشی از يك ضرورت اجتماعی است مجاز دانست
عاريه دادن زن ، فرزند استلحاقی ، ازدواج نيابی ، ازدواج با محارم ، ولايت شوهر بر زن را منسوخ ساخت
اسلام نه تنها برای ايرانيانی كه مسلمان شدند خير و بركت بود ، در آيين زرتشتی نيز اثر گذاشت و به طور غير مستقيم موجب اصلاحات عميقی در آن گشت قبلا از كريستن سن نقل كرديم كه : هنگامی كه غلبه اسلام دولت ساسانی را كه پشتيبان روحانيون بود واژگون كرد ، روحانيون دريافتند كه بايد كوشش فوق العاده برای حفظ شريعت خود از انحلال تام بنمايند ، اين كوشش صورت گرفت عقيده به زروان و اساطير كودكانه را كه به آن تعلق داشت دور انداختند پرستش خورشيد را ملغی ساختند ، بسی از روايات دين را يا بكلی حذف كردند يا تغيير دادند ، و بخشهايی از اوستای ساسانی و تفاسير آن را كه آلوده به افكار زروانيه شده بود در طاق نسيان نهادند يا از ميان بردند
. . خدمات اسلام به ايران و ايرانی منحصر به قرون اول اسلامی نيست ، از زمانی كه سايه اسلام بر اين مملكت گسترده شده است ، هر خطری كه برای اين مملكت پيش آمده به وسيله اسلام دفع شده است .
پاورقی : ( 1 ) صفاريان رويگرزاده ، ديلميان ماهيگير زاده ، غزنويان برده زاده و صفويان درويش زاده بودند
امروز نيز اسلام است كه در مقابل فلسفههای مخرب بيگانه ايستادگی كرده و مايه احساس شرف و عزت و استقلال اين مردم است . آنچه امروز ملت ايران میتواند به آن افتخار كند و به رخ ديگران بكشد قرآن و نهج البلاغه است نه اوستا و زند
در اينجا سخن خود را درباره خدمات اسلام به ايران به پايان میرسانيم ، نوبت آن است كه در بخش بعد خدمات ايران را به اسلام توضيح دهيم