loading...
اسلام

ابوالفضل بازدید : 18 چهارشنبه 20 بهمن 1389 نظرات (0)

كارنامه اسلام در ايران

مطالعه صفحات گذشته نشان داد : آنگاه كه اسلام عزيز به كشور محبوب ما قدم گذاشت ، كشور ما در چه وضع و چه شرائط و احوال به سر می‏برد ؟ اسلام‏ از ايران چه گرفت و به ايران چه داد ؟ به آنچه از مطالب گذشته به حافظه سپرده‏ايد مروری بكنيد ، می‏بينيد اولين چيزی كه اسلام از ايران گرفت ، تشتت افكار و عقائد مذهبی بود و به‏ جای آن وحدت عقيده بر قرار گرديد . اين كار برای اولين بار بوسيله اسلام‏ در اين مرز و بوم صورت گرفت . مردم شرق و غرب و شمال و جنوب اين كشور كه برخی سامی و برخی آريايی بودند و زبانها و عقايد گوناگون داشتند و تا آن وقت رابط ميان آنها فقط زور و حكومت بود ، برای اولين بار به يك‏ فلسفه گرويدند . فكر واحد ، آرمان واحد ، ايده آل واحد پيدا كردند ، احساسات برادری ميان آنها پيدا شد ، هر چند اين كار به تدريج در طول‏ چهار قرن انجام گرفت ، ولی سرانجام صورت گرفت و از آنوقت تاكنون در حدود 98 درصد اين مردم چنينند . رژيم موبدی با اينكه تقريبا مساوی همين‏ مدت بر ايران حكومت كرد و همواره می‏كوشيد وحدت عقيده بر اساس زردشتی‏ گری ايجاد كند ، موفق نشد . ولی اسلام با آنكه حكومت و سيطره سياسی عرب‏ پس از دو قرن از اين كشور رخت بربست ، به حكم جاذبه معنوی و نيروی‏ اقناعی كه در محتوای خود اين دين است در ايران و چندين كشور ديگر اين‏ توفيق را حاصل كرد
اسلام جلو نفوذ و توسعه مسيحيت را در ايران و در مشرق زمين به طور عموم‏ گرفت . ما نمی‏توانيم به طور قطع بگوييم اگر ايران و مشرق زمين مسيحی شده‏ بود چه می‏شد ، ولی می‏توانيم حدس نزديك به يقين بزنيم كه بر سر اين كشور همان می‏آمد كه بر سر ساير كشورهايی كه به مسيحيت گرويدند آمد ، يعنی تاريكی‏ قرون وسطی ، ايران در پرتو گرايش به اسلام در همان وقت كه كشورهای‏ گرونده به مسيحيت در تاريكی قرون وسطی فرو رفته بودند همدوش با ساير ملل اسلامی و پيشاپيش همه آنها مشعلدار يك تمدن عظيم و شكوهمند به نام‏ تمدن اسلامی شد
اينجا اين پرسش به ذهن می‏آيد كه اگر خاصيت مسيحيت آن است و خاصيت‏ اسلام اين ، پس چرا امروز كار بر عكس است ؟ جوابش روشن است : آنها از هفت هشت قرن پيش ، مسيحيت را رها كردند و ما از همان وقت . اسلام را
اسلام حصار مذهبی و حصار سياسی كه گردا گرد ايران كشيده شده بود و نمی‏گذاشت ايرانی استعداد خويش را در ميان ملتهای ديگر بروز دهد و هم‏ نمی‏گذاشت اين ملت از محصول انديشه ساير ملل مجاور يا دور دست استفاده‏ كند ، درهم شكست . دروازه‏های سرزمينهای ديگر را بروی ايرانی و دروازه‏ ايران را بروی فرهنگها و تمدنهای ديگر باز كرد . از اين دروازه‏های باز دو نتيجه برای ايرانيان حاصل شد : يكی اينكه توانستند هوش و لياقت و استعداد خويش را به ديگران عملا ثابت كنند به طوری كه ديگران آنها را به‏ پيشوايی و مقتدايی بپذيرند . ديگر اينكه با آشنا شدن به فرهنگها و تمدنهای ديگر توانستند سهم عظيمی در تكميل و توسعه يك تمدن عظيم جهانی‏ به خود اختصاص دهند
لهذا از يك طرف می‏بينيم برای اولين بار در تاريخ اين ملت ، ايرانی‏ پيشوا و مقتدا و مرجع دينی غير ايرانی می‏شود ، فی المثل ليث بن سعد ايرانی ، پيشوای فقهی مردم مصر می‏شود . و ابو حنيفه ايرانی با اينكه در خود ايران به واسطه آشنايی اين مردم با مكتب اهل بيت پيروان زيادی پيدا نمی كند . در ميان مردمی ديگر كه با آن مكتب مقدس آشنا نيستند به صورت‏ يك پيشوای بی رقيب در می‏آيد . ابوعبيده معمر بن المثنی و واصل بن عطا و امثال آنها پيشوای كلامی می‏شوند . سيبويه و كسائی امام صرف و نحو می‏گردند و ديگری مرجع لغت و غيره
در اينجا بی مناسبت نيست داستان ذيل را نقل كنيم : هشام بن عبدالملك روزی از يكی از علماء كه به ملاقات وی در رصافه كوفه‏ رفته بود پرسيد آيا علما و دانشمندانی را كه اكنون در شهرهای اسلامی‏ مرجعيت علمی و فتوايی دارند می‏شناسی ؟ گفت آری
هشام گفت اكنون فقيه مدينه كيست ؟ جواب داد : نافع
- نافع مولی است يا عربی ( 1 )
- مولی است
- فقيه مكه كيست ؟ - عطاء بن ابی رباح - مولی است يا عربی ؟ - مولی است

پاورقی : ( 1 ) كلمه مولی در زبان عرب معانی متعدد و احيانا متضادی دارد ، مثلا هم به سرور و مطاع و آقا مولی می‏گويند ، آنچنانكه پيغمبر اكرم درباره علی‏ عليه السلام فرمود : " من كنت مولاه فهذا علی مولاه » " ، و هم در مورد بنده و برده و مطيع ، بطور كلی معنی " ولاء " پيوند و قرابت است و لهذا موارد استعمال متعددی دارد يكی از موارد استعمال اين كلمه ولاء عتق‏ است ، افرادی كه قبلا برده بودند و آزاد می‏شدند به آنها و به فرزندانشان‏ مولی می‏گفتند ، همچنانكه به آزاد كننده نيز مولی می‏گفتند . مولوی می‏گويد:

كيست مولی آنكه آزادت كند
بند رقيت ز پايت بر كند

احيانا به افرادی كه با قبيله‏ای پيمان می‏بستند ، مخصوصا افراد غير عرب‏ كه با اعراب پيمان می‏بستند كه از حمايت آنها برخوردار باشند نيز مولی‏ می‏گفتند
به ايرانيان از آن جهت موالی می‏گفتند كه يا اجدادشان برده و سپس آزاد شده بودند كه البته عده اينها زياد نبود و يا با برخی قبائل عرب پيمان‏ حمايت بسته بودند . تدريجا به همه مردم ايران موالی می‏گفتند . اما اينكه‏ برخی مدعی شده‏اند كه اعراب ايرانيان را بدان جهت موالی می‏گفتند كه آنها را برده خود می‏دانستند ، قطعا اشتباه است

- فقيه اهل يمن كيست ؟ - طاووس بن كيسان
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه يمامه كيست ؟ - يحيی بن كثير
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه شام كيست ؟ - مكحول
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه جزيره كيست ؟ - ميمون بن مهان
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه خراسان كيست ؟ - ضحاك بن مزاحم
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه بصره كيست ؟ - حسن و ابن سيرين
- مولی هستند يا عربی ؟ - مولی هستند
- فقيه كوفه كيست ؟ - ابراهيم نخعی
- مولی است يا عربی ؟ - عرب است
هشام گفت : نزديك بود قالب تهی كنم ، هر كه را پرسيدم تو گفتی مولی‏ است . خوب شد لااقل اين يك عرب است ( 1 )
در چه عصر و چه زمانی اين چنين فرصت برای ايرانی پيدا شده است كه‏ افتخار پيشوايی دينی مردم نقاط مختلف و كشورهای مختلف از حجاز و عراق و يمن و شام و جزيره و مصر و غيره را پيدا كند . در زمانهای بعد اين‏ پيشوايی توسعه بيشتری پيدا كرد عجيب اين است كه سرجان ملكم انگليسی ، قرن اول و دوم اسلامی را كه دوره رنسانس و شكفتن استعدادهای علمی و معنوی‏ ايرانيان پس از يك ركورد طولانی است ، قرنهای سكوت و خمود ايرانی‏ می‏نامد
سرجان ملكم عمدا می‏خواهد قضايا را از زاويه سياسی و با عينك تعصبات‏ نژادی كه مخصوصا استعمار قرن نوزدهم به شدت تبليغ می‏كرد بنگرد و ارائه‏ دهد از نظر سرجان ملكم آنچه فقط بايد آن را به حساب آورد اين است كه چه‏ كسی و از چه نژادی بر مردم حكم می‏رانده است ، و اما توده مردم در چه حال‏ و وضعی بوده‏اند و چه برده و چه باخته‏اند ، نبايد بحساب آيد
امثال سرجان ملكم هرگز تاسفی ندارند كه مثلا چرا حجاج بن يوسف آدم‏ می‏كشت و ستم می‏كرد ؟ تاسفشان و در حقيقت اظهار تاسف‏شان تحت اين عنوان‏ است كه چرا يك نفر ايرانی به جای حجاج بن يوسف كارهای او را نكرد ؟ بگذريم از اين جمله معترضه

پاورقی : ( 1 ) ابوحنيفه حياته و عصره ، فقه و آرائه . تاليف محمد ابو زهره ، صفحه . 15

مطالعه تاريخ ايران بعد از اسلام ، از نظر شور و هيجانی كه در ايرانيان‏ از لحاظ علمی و فرهنگی پديد آمده بود كه مانند تشنه محرومی فرصت را غنيمت می‏شمردند و در نتيجه توانستند استعدادهای خود را بروز دهند و برای‏ اولين بار ملل ديگر آنها را به پيشوايی و مقتدايی پذيرفتند و اين پذيرش‏ هنوز هم نسبت به ايرانيان قرون اول تا ششم و هفتم اسلامی ادامه دارد ، فوق العاده جالب است
اين از يك طرف ، و از طرف ديگر اين دروازه‏های باز سبب شد كه علاوه‏ بر فرهنگ و علوم اسلامی ، راه برای ورود فرهنگهای يونانی ، هندی ، مصری و غيره باز شود و ماده ساختن يك بنای عظيم فرهنگی اسلامی فراهم گردد ، زمينه شكفتن استعدادهايی نظير بوعلی و فارابی و ابوريحان و خيام رياضی و خواجه نصيرالدين طوسی و صدرالمتالهين و صدها عالم طبيعی و رياضی و مورخ و جغرافی دان و پزشك و اديب و فيلسوف و عارف فراهم گردد
مضحك اين است كه پورداود می‏گويد : اگر حمله تازيان و فرهنگ سامی نبود و دانشمندان ما چون بوعلی و خيام‏ به شيوه نو روزنامه و يا دانشنامه علائی كتابهای ديگرشان را می‏نوشتند امروز زبان پارسی غنی تر و بازتر بود ( 1 )
آيا اگر حمله تازيان نبود و حصاری كه موبدها كشيده بودند و استعدادهای‏ ايرانی را در آنجا محبوس كرده بودند همچنان باقی بود ، بوعلی و خيامی‏ بود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران كتاب ديگر را به زبان پارسی‏ بنويسند ؟ اين همه آثار به زبان عربی يا فارسی كه ايرانيان هوشمند به‏ جهان عرضه كردند ، مولود همان حمله تازيان و حصار شكنی آنها و آشنا شدن‏ ايرانيان با يك فرهنگ مذهبی غنی بود كه علم را بر هر مسلمانی فريضه‏ می‏شمارد
درست مثل اين است كه بگوييم اگر در روز خورشيد نمی‏بود و حرارتش‏ بر سر ما نمی‏تافت ما راحت تر كار می‏كرديم ! در صورتی كه اگر خورشيد نبود روز هم نبود
اين دو جريان تنها محصول شكستن حصارهای خارجی و به وجود آمدن دروازه‏ های باز نبود ، عامل ديگر ، برداشتن مانع تحصيلی از سر راه توده مردم‏ ايران بود كه قبلا اجتماع طبقاتی و رژيم موبدی به وجود آورده بود .

پاورقی : ( 1 ) به نقل اطلاعات ، شماره 12745 ، مورخه 29 آبان . 47

اسلام‏ اعيان و اشراف را نمی‏شناخت و علم را به طبقه روحانی و يا طبقات ديگر اختصاص نمی‏داده از نظر اسلام موزه گر و كوزه‏گر همان اندازه حق تحصيل و آموزش دارد كه فلان شاهزاده . از قضا نوابغ از ميان همين بچه موزه گرها و بچه كوزه گرها ظهور می‏كنند . برداشتن اين مانع داخلی و آن مانع خارجی‏ سبب شد كه ايرانيان مقام شايسته خويش را چه از نظر پيشوايی ساير ملل و چه از نظر شركت در بنای عظيم تمدن جهانی اسلام احراز كنند
اسلام ، ايرانی را هم به خودش شناساند و هم به جهان ، معلوم شد كه آنچه‏ درباره ايرانی گفته شد كه نبوغ و استعدادش فقط در جنبه‏های نظامی است و دماغ علمی ندارد غلط است ، عقب افتادن ايرانی در برخی دوره‏ها از نقص‏ استعدادش نبوده بلكه بواسطه گرفتاری در زنجير رژيم موبدی بوده است و لهذا همين ايرانی در دوره اسلامی نبوغ علمی خويش را در اعلی درجه نشان‏ داد
رژيم موبدی استعداد كش پيش از اسلام سبب شده است كه برخی خارجيان‏ اشتباه كرده اساسا استعداد ايرانيان را تحقير كنند . مثلا گوستاولوبون‏ می‏گويد : اهميت ايرانيان در تاريخ سياست دنيا خيلی بزرگ بوده است ولی بر عكس در تاريخ تمدن خيلی خرد بوده است . در مدت دو قرن كه ايرانيان‏ قديم بر قسمت مهمی از دنيا سلطنت داشتند شاهنشاهی فوق العاده با عظمتی‏ به وجود آوردند ، ولی در علوم و فنون و صنايع و ادبيات ابدا چيزی ايجاد نكردند و به گنجينه علوم و معرفتی كه از طرف اقوام ديگری كه ايرانيان‏ جای آنها را گرفته بودند چيزی نيفزودند . .
ايرانيان خالق نبودند بلكه تنها رواج دهنده تمدن بودند و از اين قرار از لحاظ ايجاد تمدن اهميت آنها بسيار كم بوده است ( 1 )
كلمان هوار ، مورخ فرانسوی ، مولف كتاب " ايران باستانی و تمدن‏ ايران " می گويد : ايران مملكتی بود نظامی كه چه علوم و چه صنايع و فنون محال بود در آنجا نشو و نمو نمايد و پزشك يونانی كه در مدارس مناطق مديترانه تربيت می‏شد تنها نماينده علوم در ايران بود ، همچنانكه هنرمندان بيگانه از قبيل‏ يونانيان و اهالی ليدی و مصريها تنها نمايندگان صنعت و هنر در آن مرز و بوم بودند و هكذا مستوفيها نيز كلدانی و آراميهای سامی نژاد بودند ( 2 )
ژ . راولينسون در كتاب " سلطنتهای پنجگانه بزرگ عالم مشرق زمين " گفته است : ايرانيان قديم ابدا كمكی به ترقی علم و دانش ننمودند . روح و قريحه‏ اين قوم هيچ وقت با تحقيقاتی كه مستلزم صبر و حوصله باشد ، با تجسسات و تتبعات و كاوشهای پر زحمتی كه مايه ترقيات علمی است ميانه نداشته است‏ . . . ايرانيان از آغاز تا پايان سلطنت و عظمتشان ابدا التفاتی به‏ تحصيلات علمی نداشته و تصور می‏نمودند كه برای ثبوت اقتدار معنوی خود همانا نشاندادن كاخ شوش و قصرهای تخت جمشيد و دستگاه عظيم سلطنت و جهانداری آنها كافی خواهد بود ( 3 )

پاورقی : ( 1 ) خلقيات ما ايرانيان ، صفحه 93 ، اثر سيد محمد علی جمال زاده نقل‏ از كتاب " تمدنات قديمی " گوستاولوبون
( 2 ) همان كتاب صفحه . 108 ( 3 ) همان كتاب ، صفحه 82 - . 81

شك نيست كه اينگونه اظهار نظرها يك بدبينی و سوءظن بيجا نسبت به‏ قوم ايرانی است ، گذشته از اينكه اينگونه معرفی و توصيف ايران قديم ( ايران قبل از اسلام ) مبالغه آميز به نظر می‏رسد ( ما در بخش بعد درباره‏ اصالت تمدن ايرانی بحث خواهيم كرد ) ، نمی‏بايست نقص كار را از نقص‏ استعداد ايرانيان بدانند و گناه رژيم موبدی را به گردن استعداد ايرانی‏ بيندازند
دليل مطلب اينست كه همين قوم در دوره اسلام استعداد خويش را در كمك‏ به فرهنگ و تمدن به حد اعلی ارائه داد
آقای گوستاولوبون و كلمات هوار و راولينسون اين مطلب را قبول دارند گو آنكه به غلط آن را تحت عنوان " تمدن عرب " ياد می‏كنند و حال آنكه‏ تمدن اسلامی همچنانكه تمدن ايرانی يا هندی نيست تمدن عرب هم نيست
اسلام نشان داد كه تصور سابق الذكر درباره ايرانيان غلط است . اسلام‏ استعداد و نبوغ ايرانيان را هم به خودشان نشان داد و هم به جهانيان و به‏ تعبير ديگر : ايرانی بوسيله اسلام خود را كشف كرد و سپس آن را به‏ جهانيان شناسانيد
چرا در دوران قبل از اسلام افرادی لااقل مانند ليث بن سعد و نافع و عطا و طاووس و يحيی و مكحول و صدها نفر ديگر پيشوای معنوی مردم مصر و عراق و شام و يمن و حجاز و مراكش و الجزاير و تونس و هند و پاكستان و اندونزی‏ و حتی اسپانيا و قسمتی از اروپا نشدند ؟ چرا در آن دوره‏ها شخصيتهايی‏ مانند محمد بن زكريای رازی و فارابی و بوعلی ظهور نكردند ؟ اسلام از نظر قدرتهای سياسی و مذهبی حاكم بر ايران يك تهاجم بود . اما از نظر توده و ملت ايران يك انقلاب بود ، به تمام معنی كلمه و با همه‏ خصائصش
اسلام جهان بينی ايرانی را دگرگون ساخت ، خرافات ثنوی را با همه‏ بدبينيهای ناشی از آن از دماغ ايرانی بيرون ريخت ، ثنويتی كه " از خصوصيات تفكر ايرانی " شناخته می‏شد ، ثنويتی كه چند هزار سال سابقه‏ داشت ، ثنويتی كه زردشت با آن مبارزه كرد و شكست خورد و آيين خود او بدان آلوده گشت‏. آری اسلام چنين ثنويتی را از دماغ ايرانی خارج ساخت و مغز ايرانی را از آن شستشو داد
يك انقلاب چه می‏كند ، جز اين است كه " ديد " را نسبت به جهان عوض‏ می‏كند ، هدف و برنامه و ايدئولوژی می‏دهد ، افكار و معتقدات را دگرگون‏ می‏سازد ، تشكيلات اجتماعی را زير و رو می‏كند ، خافضه رافعه است . بالای‏ به ناحق بالا را پايين می‏كشد و پايين به ظلم پايين را بالا می‏برد ، خلق و خوی و منش را به شكل ديگر كه زنده و مؤثر است در می‏آورد ، روح طغيان و عصيان در برابر زورگويان به وجود می‏آورد ، جوش و خروش و شور و ايمان‏ خلق می‏كند خون تازه در رگها به جريان می‏اندازد ، آيا خصائص انقلاب جز اين است ؟ ! و آيا همه اينها در اثر اسلام در ايران پديد نيامد ؟ ميگويند شمشير ، آری شمشير ، اما شمشير اسلام چه كرد ؟ شمشير اسلام‏ قدرتهای به اصطلاح اهريمنی را در هم شكست ، سايه شوم موبدها را كوتاه كرد ، زنجيرها را از دست و پای قريب صد و چهل ميليون باز كرد ، به توده‏ محروم ، حريت و آزادی داد . شمشير اسلام همواره بر فرق ستمگران به سود ستمكشان فرود آمده است و دست تطاول زورگويان را قطع كرده است . شمشير اسلام همواره در خدمت مظلومين و مستضعفين كشيده شده است
« و ما لكم لا تقاتلون فی سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان »( 1 )
اسلام از ايران ثنويت و آتش پرستی و هوم پرستی و آفتاب پرستی را گرفت و به جای آن توحيد و خدا پرستی داد . خدمت اسلام به ايران از اين‏ لحاظ بيش از خدمت اين دين به عربستان است . زيرا جاهليت عرب تنها دچار شرك در عبادت بود .

پاورقی : ( 1 ) سوره النساء آيه . 75

اما جاهليت ايران علاوه بر اين ، گرفتار شرك‏ در خالقيت بود
اسلام ، انديشه خدای شاخدار و بالدار ، ريش و سبيلدار ، عصا به دست ، ردا بر دوش ، مجعد موی و دارای تاج كنگره دار را تبديل كرد به انديشه‏ خدای قيوم ( 1 ) برتر از خيال و قياس و گمان و وهم ، متعالی از توصيف ( 2 ) كه همه جا و با همه چيز هست و هيچ چيز با او نيست ( 3 ) هم اول‏ است و هم آخر ، هم ظاهر است و هم باطن ( 4 ) او چشمها را می‏بيند اما چشمها او را نمی‏بينند ( 5 )
اسلام توحيد را چه ذاتی و چه صفاتی و چه افعالی در پر اوج ترين شكلش به‏ ايرانی و غير ايرانی آموخت . اسلام اصل توحيد را پايه اصلی قرار داد كه‏ علاوه بر اينكه مبنای فلسفی دارد ، خود محرك فكر و انديشه است
اسلام خرافاتی از قبيل مصاف نه هزار ساله اهورامزدا و اهريمن ، قربانی‏ هزار ساله زروان برای فرزنددار شدن ، و زاييده شدن اهريمن به واسطه شك‏ در قبولی قربانی و بجا افتادن نذر ، همچنين دعاهای ديوبند ، تشريفات‏ عجيب آتش پرستی ، غذا و مشروب برای مردگان بر بامها ، راندن حيوانات‏ وحشی و مرغان در ميان آتش ، ستايش آفتاب و ماه در چهار نوبت ، جلوگيری از تابش نور بر آتش ، منع دفن مردگان ، تشريفات كمرشكن دست‏ زدن به جسد ميت يا بدن زن حائض ، منع استحمام در آب گرم ، تقدس شستشو با ادرار گاو و صدها امثال اينها را از زندگی فكری و عملی ايرانی خارج‏ ساخت
اسلام در عبادت به جای مقابل آفتاب يا آتش ايستادن و بيهوده زمزمه‏ كردن و به جای آتش را بر هم زدن و پناه به دهان بستن ، و به جای زانو زدن در مقابل آتش و مقدس شمردن طشت نه سوراخه ، عباداتی در نهايت‏ معقوليت و در اوج معنويت و در كمال لطافت انديشه برقرار كرد .

پاورقی : ( 1 ) الله لا اله الا هو الحی القيوم »سوره البقره ، آيه 255
( 2 ) سبحان ربك رب العزه عما يصفون »سوره الصافات ، آيه 180
( 3 ) و هو معكم اينما كنتم »سوره الحديد ، آيه . 4 ( 4 ) هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن »سوره الحديد ، آيه 3
( 5 ) لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار »سوره الانعام ، آيه 103

اذان اسلام ، نماز اسلام ، روزه اسلام ، حج اسلام ، جماعت و جمعه اسلام ، مسجد و معبد اسلام ، اذكار و اوراد مترقی و مملو از معارف اسلام ، ادعيه پر از حكمت و معرفت اسلام‏ شاهد گويايی است بر اين مدعا
اسلام بر خلاف مسيحيت و مانويت و آيين مزدكی ( و بر وفاق تعليمات‏ زردشت ) اصل جدايی سعادت روح و بدن ، و تضاد كار دنيا و آخرت ، و فلسفه‏های مبنی بر رياضت و تحمل اعمال شاقه ، پليدی تناسل و تقدس تجرد برگزيدگان ( در كيش مانوی و كيش مزدكی ) و تجرد كار دينالها و پاپها ( در كيش مسيحی ) كه دشمن تمدن است و در ايران در حال پيشروی بود منسوخ‏ ساخت و در عين توصيه به تزكيه نفس ( 1 ) پرهيز از نعمتهای پاكيزه زمين‏ را نكوهش كرد ( 2 )
اسلام اجتماع طبقاتی آنروز را كه ريشه بسيار كهن داشت و بر دو ركن خون‏ و مالكيت قائم بود همه قوانين و رسوم و آداب و سنن بر محور اين دو ركن‏ می‏گشت درهم ريخت و اجتماعی ساخت منهای اين دو ركن ، بر محور فضيلت ، علم ، سعی و عمل ، تقوا
اسلام روحانيت موروثی و طبقاتی و حرفه‏ای را منسوخ ساخت ، آنرا از حالت اختصاصی بيرون آورد ، بر اصل و مبنای دانش و پاكی قرار داد ، از هر صنف و طبقه‏ای گوباش

پاورقی : ( 1 ) قد افلح من زكيها 0 و قد خاب من دسيها » سوره الشمس
( 2 ) قل من حرم زينه الله التی اخرج لعباده و الطيبات من الرزق »
سوره الاعراف آيه . 32

اسلام اين فكر را كه پادشاهان آسمانی نژادند ، برای هميشه ريشه كن ساخت‏ كريستن سن می‏گويد : سلاطين ساسانی خود را در كتيبه‏ها هميشه پرستندگان مزداه ( مزديسن ) خوانده‏اند ، اما در عين حال خود را شخص ربانی ( بغ ) و از نژاد خدايان ( يزدان ) ناميده‏اند ( 1 )
و هم او می‏گويد : خسرو دوم ( پرويز ) خود را چنين خوانده است : آدمی فنا ناپذير از ميان خدايان و خدايی بسيار جليل در ميان مردمان ( 2 ) . ادوارد براون می‏گويد : احتمال می‏رود در هيچ مملكتی مانند ايران در زمان ساسانيان اصلی كه به‏ موجب اين اصل حق آسمانی برای پادشاه قائل شوند پيروانی راسخ العقيده‏تر از ايرانيان ( كذا ) نداشته است . نولد كه می‏گويد كسی كه از خاندان‏ سلطنت نباشد ، مانند بهرام چوبين كه از نجبا بود و سرپيچی نمود يا مانند شهر برار ، و سلطنت را غصب كند عمل او تقريبا باور نكردنی و جز به‏ شرارت و بی شرمی به چيز ديگر حمل نشود
از اينرو مردم عادت كرده بودند كه فكر كنند تنها يك نژاد اين صلاحيت‏ را دارد و بس . ادوارد براون داستان معروف بهرام چوبين را كه كه در حال‏ فرار با پيرزنی ملاقات و محاوره می‏كند و پيرزن او را كه از تخمه شاهی‏ نيست و مدعی شاهی است تخطئه می‏كند شاهد می‏آورد . آقای دكتر محمود صناعی‏ در كتاب " آزادی فرد و قدرت دولت " آنجا كه عقيده برخی از فلاسفه‏ جديد اروپا را در سياست كه مبنی بر حقوق الهی است می‏آورد می‏گويد : " اين نظريه البته تازه نبود و شايد اصل آن را بايد در تاريخ خود ما جستجو كرد ، فره ايزدی كه ايرانيان باستان بدان معتقد بودند بيان همين معنی‏ است ( 3 )

پاورقی : ( 1 - 2 ) ايران در زمان ساسانيان صفحه . 284 ( 3 ) آزادی فرد و قدرت دولت ، صفحه . 5

اسلام اين اصل را نيز شديدا بر هم زد ، در دوره اسلام ديگر سخن از تخمه‏ شاهی نيست ، بچه رويگر ، و بچه ماهيگير و بچه برده و بچه درويش ( 1 ) هم احيانا در خود چنين صلاحيتی می‏بيند ، همت بلند می‏دارد و به عاليترين‏ مقام می‏رسد ، در دوره اسلام اتكاء سلاطين بيشتر به لياقت خودشان است نه‏ به نژادشان
اسلام همانطور كه فكر اينكه روحانيت از مختصات يك طبقه خاص است از دماغ ايرانی خارج كرد ، اين فكر را نيز از دماغ آنها بيرون نمود ، اسلام‏ فكر حكومت اشراف و به اصطلاح اريستو كراسی را از ميان برد و فكر ديگری‏ كه از لحاظ ريشه ، دموكراسی و حكومت عامه است به وجود آورد
اسلام به زن شخصيت حقوقی داد ، تعدد زوجات را به شكل حرمسراداری و بدون قيد و شرط و حد را منسوخ ساخت ، آن را تحت شرائطی بر اساس تساوی‏ حقوق زنان و امكانات مرد و در حدود معينی كه ناشی از يك ضرورت اجتماعی‏ است مجاز دانست
عاريه دادن زن ، فرزند استلحاقی ، ازدواج نيابی ، ازدواج با محارم ، ولايت شوهر بر زن را منسوخ ساخت
اسلام نه تنها برای ايرانيانی كه مسلمان شدند خير و بركت بود ، در آيين‏ زرتشتی نيز اثر گذاشت و به طور غير مستقيم موجب اصلاحات عميقی در آن‏ گشت قبلا از كريستن سن نقل كرديم كه : هنگامی كه غلبه اسلام دولت ساسانی را كه پشتيبان روحانيون بود واژگون‏ كرد ، روحانيون دريافتند كه بايد كوشش فوق العاده برای حفظ شريعت خود از انحلال تام بنمايند ، اين كوشش صورت گرفت عقيده به زروان و اساطير كودكانه را كه به آن تعلق داشت دور انداختند پرستش خورشيد را ملغی ساختند ، بسی از روايات دين را يا بكلی حذف‏ كردند يا تغيير دادند ، و بخشهايی از اوستای ساسانی و تفاسير آن را كه‏ آلوده به افكار زروانيه شده بود در طاق نسيان نهادند يا از ميان بردند
. . خدمات اسلام به ايران و ايرانی منحصر به قرون اول اسلامی نيست ، از زمانی كه سايه اسلام بر اين مملكت گسترده شده است ، هر خطری كه برای اين‏ مملكت پيش آمده به وسيله اسلام دفع شده است .

پاورقی : ( 1 ) صفاريان رويگرزاده ، ديلميان ماهيگير زاده ، غزنويان برده زاده و صفويان درويش زاده بودند

اسلام بود كه مغول را در خود هضم ساخت و از آدمكشانی آدمخوار انسانهايی دانش دوست و دانش پرور ساخت از دوره چنگيزی ، محمد خدابنده تحويل داد و از نسل تيمور ، بايسنقر و امير حسين بايقرا به وجود آورد
امروز نيز اسلام است كه در مقابل فلسفه‏های مخرب بيگانه ايستادگی كرده‏ و مايه احساس شرف و عزت و استقلال اين مردم است . آنچه امروز ملت‏ ايران می‏تواند به آن افتخار كند و به رخ ديگران بكشد قرآن و نهج البلاغه‏ است نه اوستا و زند
در اينجا سخن خود را درباره خدمات اسلام به ايران به پايان می‏رسانيم ، نوبت آن است كه در بخش بعد خدمات ايران را به اسلام توضيح دهيم
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 12
  • بازدید کلی : 226